پیشدستی برای تولید اثر هنری به شیوه هوش مصنوعی: پرامپتنویسی در نصوص
فیلم موسی حاتمیکیا را باید دید، اما نه چون فیلم خوبی است و ارزش دیدن دارد، توصیه برای دیدن این فیلم یک دلیل دیگر دارد. فیلم به اندازهای ضعیف است که اگر حتی با انتظاری حداقلی وارد سینما شوید، شدت ضعف فیلم همچنان شما را غافلگیر میکند و ناگزیر به فکر فرو میبرد و دست کم تا هفتهها رهایتان نمیکند. یک اثر هنری به صورت تصادفی نمیتواند این اندازه بد باشد. باید ساختار عینی و ذهنی معیوب دست به دست هم بدهند تا به چنین دستاوردی برسند.
موسی فیلم پرخرجی است و بریز و بپاش زیادی دارد. اما دریغ از هیچ عنصری که بتوان حتی در روبنا بدان دل خوش داشت. فیلم نه فیلمنامه و داستانپردازی دارد، نه بازی، نه بازیگری، نه کارگردانی و نه حتی تکنیکهای جلوههای ویژه و احتمالا هوش مصنوعی که فیلم سعی کرده با آن سر مخاطب را گرم کند.
کنار هم قرار گرفتن این همه افتضاح چگونه ممکن میشود؟ چطور میشود که این همه آدم دور هم جمع شوند و ماهها روی مجموعهای از ایدههای شکستخورده وقت بگذارند و در نهایت سعی کنند نتیجه را که چیزی جز یک افتضاح تمامعیار نیست به جامعه بفروشند؟ آیا میشود این پدیده را توضیح داد؟
در این مورد چند توضیح قابل توجه است:
نصگرایی فرهنگی
در دهههای اخیر و حتی شاید سدههای اخیر نتایج خسارتبار نگاههای نصگرایانه به متون دینی برای پرداختن به پدیدههای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در ایران زیاد دیدیم. این فیلم یک نمونه قابل مطالعه از نتایج نگاه عقیم نصگرا به فرهنگ و هنر است. جای نگاه خلاقانه به قدری در فیلم خالیست که به نظر میرسید فیلمساز حتی دربرابر متون دینی دست چندمی که به دستش رسیده نیز همچنان نگاه نصگرای خود را حفظ کرده و انگیزهای برای این که ابتکار عمل را به دست بگیرد برایش باقی نمانده است. سایه سنگین این نگاه باعث شده نگاه هنرمندانه در فیلم به کلی تعطیل شود و حتی رد پایی از زیباییشناسی در آن پیدا نشود. فیلم حتی از تحریک سطحی احساسات و افکار مخاطبش نیز عاجز است. پرسش کلیدی اینجاست: اگر نمونههای اعلای نصگرایی دینی مثل داعش یا سایر جریانهای مشابه آن میخواستند فیلم موسی را بسازند نتیجه چقدر با موسای حاتمیکیا متفاوت میشد؟ چرا داستان موسی چند هزار سال در تاریخ باقی مانده است؟ چه تمثیلهایی در آن وجود دارد؟ چه نیروهایی در این داستان هست که همچنان آن را الهامبخش نگه داشته است؟ معجزه در داستان موسی چه معنایی دارد؟ …
افول هنر و غیبت تمامعیار هنرمند
متاع اصلی یک پروژه هنری چیزی است که در مسیر پرداختن به آن سر و کلهاش پیدا میشود و مانند اکسیری به کلیت کار جهت میدهد و آن را ارزشمند میکند. این فرایند معمولا چندان ساده و سرراست طی نمیشود و با طرح پرسشهای بنیادینی و زیر سوال بردن بدیهیاتی همراه است که پاسخهای برآمده از ساختارهای گذشته برای مواجهه با آنان معمولا چندان کارساز نیست. در نتیجه تلاش برای پاسخ به آنها با مقدار زیادی تحمل درد همراه است، چرا که ممکن است کار به ساختارشکنی و زیروزبر شدن بیانجامد. به عبارت دیگر هنرمند وقتی سراغ موضوعی میرود و طرحی برای آن میریزد هیچ تضمینی وجود ندارد که نتیجهاش ارزشمند باشد، مگر آنکه سازنده درد زایمان را تحمل کند و از آن طفره نرود. هیچ نگاه نویی بدون درد متولد نمیشود. هنرمند برای حفظ حیات و زایایی خود نیاز دارد تا نه تنها در تکتک آثار خود بلکه در طول زندگی حرفهای خود نیز در چنین مسیرهای ناهمواری قدم بگذارد.
فیلم موسی هیچ نگاه نویی برای احیای داستان ندارد. همه چیز در آن پوسیده و زنگزده است. انگار فیلم را هوش مصنوعی با پرامپتنویسی روی نصوص ساخته و در نتیجه هیچ نشانی از نگاه دست اول نویسنده و کارگردان در آن وجود ندارد. اما چرا چنین شده؟ چرا علی رغم ردپای حضور پررنگ داستان موسی در ادیان و ارجاعات گسترده به آن در ادبیات عوامل سازنده فیلم دستشان به هیچ سرچشمهای نرسیده و از آن جهان پرمیوه دست خالی برگشتهاند؟
بخشی از این را مسئله میتوان با مرور مسیر فیلمسازی حاتمیکیا دریافت. در اغلب فیلمهای حاتمیکیا نوعی نگاه انتقادی نسبت به جامعه وجود دارد که معمولا خود را در اشکال مختلفی از خروج نشان میدهد. شخصیتهای اصلی داستانهای حاتمیکیا وصلههای ناجوری هستند که نسبت به نظم موجود در جامعه (و گاهی هم دولت و حکومت) برمیآشوبند و خودشان و دیگران را قربانی میکنند. این کشمکش دردناک با جامعه اگرچه دستاوردهای ارزشمندی در برخی فیلمهای حاتمیکیا داشته اما با نگاهی به فیلمهای اخیر او به نظر میرسد این روند در بلندمدت به مرور متوقف شده و حاتمیکیا یا از این درد به کلی فرار کرده و عقیم شده یا در یکی از فیلمهایش سر زا رفته.
بخش دیگر مربوط به مناسبات اقتصادی و سیاسی است که به نظر میرسد آن را به کلی در بر گرفته است. داستان فیلم از پیش از به دنیا آمدن موسی شروع میشود و دو ساعت و ربع وقت میگذارد تا به سپردن موسی به رود نیل برسد و احتمالا برای تولید ادامه داستان نیز به صورت جدی دورخیز شده است. فیلم محصول سیمافیلم با تهیهکنندگی محمود رضوی است و اینطور که نوشتهاند تجهیزات تولید مجازی و صفحههای عظیم نمایش برای نمایش پسزمینه در صحنه برایش وارد شده است. یکی از مدیران صدا و سیما گفته خبر از ساخت سریال موسی نیز داده اما فیلمنامه سریال و نسخه سینمایی مستقل از یکدیگر تهیه خواهند شد (+). وقتی این مناسبات پررنگ میشود، ساخت فیلم به عنوان یک اثر هنری به حاشیه میرود و مسئله اصلی میشود بازگشت سرمایه و دستاوردسازی برای سازمان بیدستآوردی مثل صداوسیما که برای عرضه محصولاتش باید دست به دامن ساحری و شامورتیبازی شوند.
چند روز پیش در محل کار دوستی بودم که چشمم به این تندیس از سبد موسی در فیلم افتاد و دیدم عوامل فیلم نه تنها در صدد آنند که آنچه در نصوص دیدهاند را در فیلم عینیت ببخشند بلکه میخواهند به آنچه در فیلم آمده در جهان خارج نیز تجسم ببخشند. پرسیدم این چیست؟ گفت این تندیس را تهیهکننده برای فعالان رسانه فرستاده و آنها را به تماشای فیلم دعوت کرده.

فیلم موسی سرشار از کاستی و اشکال است. مشکلات فیلم به قدری گسترده و عمیق است که اینکه از کجا شروع کنی خودش تبدیل به یک مسئله فکری بغرنج میشود. درست مثل محصولات هنری هوش مصنوعی خالی از هرگونه فکر اصیل و تجربه عاطفی دست اول. اگر با پرامپتنویسی روی نصوص و مخیال میخواستیم با هوش مصنوعی فیلم بسازیم احتمالا نتیجه چندان با آنچه حاتمیکیا و رضوی و صداوسیما دستدردست یکدیگر ساختهاند متفاوت نمیشد. شاید هم این از نبوغ حاتمیکیاست که پیشدستی کرده و میخواهد به مخاطب نشان دهند آثار هنری تولید شده با هوش مصنوعی در آینده تا چه میزان میتواند تهی و خطرناک باشد.
تنها یک نمونه از نتایج آزاردهنده این رویکرد در داستانپردازیهای دینی این است که شخصیتهای داستان همگی به طور کامل از آینده خبر دارند و کیست که نداند برای کشوری که هزارجور مسئله دارد و باید برای رفعشان آستین بالا بزند این اندازه زمانپریشی و جبرگرایی چقدر خطرناک است. سحر و جادو در ناخودآگاه فیلم جدیتر از دین و مناسک دینی است. مناسک دینی اسباب عملیات فریب است و مقوله رستگاری در دین به کلی مقهور قدرت. نگاه فیلم به جامعه و آدمها توخالیست و در برخی موارد فاصلهای با نژادپرستی و قبیلهگرایی ندارد.
از آنجا که ظاهرا قرار است پول بیتالمال همچنان با همین دستفرمان در ادامه این پروژه خرج شود، امیدوارم شیر پاک خوردهای پیدا شود و به تصمیمگیرنده دلسوز – اگر کسی پیدا شود – حالی کند که کارگردان لخت است.
فیلم موسی کلیم الله به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا را باید دید، چرا که آیینهای تمامنما از ذهنیت مدیریت فرهنگی در کشور است و تماشای آن به تنهایی کافیست تا ببینیم کفگیر فرهنگی نظام چگونه دیگ را سوراخ کرده و اکنون دقیقا کجاست.
هنر خوار شد ساحری ارجمند
نهان راستی آشکارا گزند
دیدگاهتان را بنویسید